نگاه کن...



نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره اب میشود

چگونه سایه سیاه سرکشم اسیردست افتاب میشود

    نگاه کن تمام هستی ام خراب میشود


  شراره ای مرا به کام می کشد


 مرا به اوج می برد،مرا به دام می کشد

 نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود


....



تو آمدی زدورها و دورها،زسرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی ،زعاج ها،زابرها،بلورها

مرا ببر امید دلنواز من،ببر به شعرهاو شورها

به راه پر ستاره می کشانیم،فراتر از ستاره ها می نشانیم

نگاه کن من از ستاره سوختم،لبالب از ستاره گان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل،ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود بیش از این زمین ما،به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد،صدای توصدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجارسیده ام،به کهکشان به بیکران به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوج ها ،مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بشوی با شراب موج ها،مرا بپیچ در حریر بوسه ها

مرا بخواه در شبان دیر پا،مرا دگر رها مکن مرا از این ستاره ها جدامکن

نگاه کن که موم شب به راه ما،چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من ،به لای لای گرم  تو

 لبالب از شراب خواب می شود،به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن تو می دمی و آفتاب می شود

     آُفتاب می شود  ( فروغ فرخزاد )


نظرات 1 + ارسال نظر
shima دوشنبه 24 تیر 1392 ساعت 15:29

salam azizam kheili aali bood
shima Es

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد