فریدون مشیری...



شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی


آوای تو می خوانَدَم از لایتـناهی


آوای تو می آرَدَم از شوق به پرواز


شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی


امواج نوای تو به من می رسد از دور


دریایی و من، تشنه ی مهرِ تو، چــو ماهی


دیدارِ تو گر صبحِ ابد هم دهَدَم دست


من سرخوشم از لذتِ این چشم به راهی...

 

"فریدون مشیری"


منبع:http://adidgah.blogfa.com

نظرات 5 + ارسال نظر
شروین پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 04:30

من دلم می خواهد ...

خانه ای داشته باشم پر دوست ،

کنج هر دیوارش ...

دوستهایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو ...

هر کسی می خواهد ،

وارد خانه پر عشق و صفایم گردد

یک سبد بوی گل سرخ ...

به من هدیه کند ...

شرط وارد گشتن ...

شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن ...

یک دل بی رنگ و ریاست ،

بر درش برگ گلی می کوبم ،

روی آن با قلم سبز بهار ...

می نویسم ای یار ...

خانه ی ما اینجاست ...

تا که سهراب نپرسد دیگر ،

"خانه دوست کجاست " ... !

شروین پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 04:26

درد داره وقتی ساعتها میشینی

به حرفهایی که هیچ وقت قرار نیست بگی فکر میکنی....

بهاره یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 06:41 http://girlblond.blogsky.com

شب است و دلتنگ توام ...
باید منتظر صبح بمانم
صبح که شد برای ابرها تعریف خواهم کرد دیشب بر من چه گذشت
راستی تو این را هم نمی دانی
ابر های اینجا برای ساز های ناهماهنگ دل من می رقصند
من از خود فارغ می شوم
ای کاش بر روی آنها خانه ایی داشتم
از آن به تو نگاه می کردم تنها به تو..

shakiba پنج‌شنبه 12 تیر 1393 ساعت 10:11 http://nabeghe73.blogfa.com

مثل کبریت کشیدن در باد

زندگی دشوار است

من خلاف جهت آب شنا کردن را

مثل یک معجزه باور دارم

آخرین دانه کبریتم را

می کشم در باد

هر چه باداباد !

«سهراب سپهری»

بی نظیررررررررررررررررررررررررررر

علی چهارشنبه 11 تیر 1393 ساعت 19:14

قشنگ بود.مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد