از شیخ بهایی پرسیدند:
"سخت میگذرد"
چه باید کرد؟
گفت: خودت که میگویی
سخت "میگذرد"
سخت که "نمیماند"!
پس خدارو شکر که "می گذرد" و "نمیماند"
دیروزت خوب یا بد "گذشت"
و امروز روز دیگری است...
قدری شادی با خود به خانه ببر...
راه خانه ات را که یاد گرفت
فردا با پای خودش می آید.
امید چونان پرنده ایست
که در روح آشیان دارد
و آواز سر می دهد با نغمه ای بی کلام
و هرگز خاموشی نمی گزیند
و شیرین ترین آوایی ست که
در تندباد حوادث به گوش می رسد
و توفان باید بسی سهمناک باشد
تا بتواند این مرغک را
که بسیار قلب ها را گرمی بخشیده
از نفس بیندازد
من آنرا در سردترین سرزمین شنیده ام
و بر روی غریب ترین دریاها
با این حال؛ هرگز؛ در اوج تنگدستی
خرده نانی از من نخواسته است!
امید یعنی این که اگر دانه ی زندگی صد بار از دستمان رها شد٬باز هم برای برداشتن و به مقصد رساندن آن به ابتدا برگردیم این بار٬ محکم تر گام برداریم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
زندگیست دیگر!
همیشه که همه رنگهایش جور نیست،
همه سازهایش کوک نیست!
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش...
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن!
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد...
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند،
به این سالها که به سرعت برق می گذرند....
دختر">دختر که باشی. . .
میدونی اولین عشق زندگیت پدرته. . .
دختر">دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه. . .
اغوش گرم پدرته. . .
دختر">دختر که باشی میدونی مردونه ترین دستی که میتونی تو دستت بگیری و دیگه از هیچی نترسی. . .
دستای گرم و مهربون پدرته. . .
هر کجای دنیا هم باشی. . .چه باشه چه نباشه. . .
قویترین فرشته ی نگهبان پدرته. . .
خطا از من است،می دانم ازمن که سالهاست گفته ام"ایاک نعبد" اما به دیگران هم دل سپرده ام...
از من که سالهاست گفته ام"ایاک نستعین" اما به دیگران هم تکیه کرده ام رهایم نکن بیش ازهمیشه دلتنگم به اندازه ی تمام روزهای نبودنم...
خداوندا مرابه حال خود وا مگذار
از شیخ بهایی پرسیدند:
"سخت میگذرد"
چه باید کرد؟
گفت: خودت که میگویی
سخت "میگذرد"
سخت که "نمیماند"!
پس خدارو شکر که "می گذرد" و "نمیماند"
دیروزت خوب یا بد "گذشت"
و امروز روز دیگری است...
قدری شادی با خود به خانه ببر...
راه خانه ات را که یاد گرفت
فردا با پای خودش می آید.
چقدر سخته آدم فقط خودش باشه و دنیای خودش...
چقدر سخته کسی معنی نگاه خستت رو نفهمه...
چقدر سخته به همه لبخند بزنی و توی دلت یه دنیا غم باشه...
چقدر سخته دلت گرفته باشه و یه بغض تو گلوت داشته باشی، اما مجبور باشی بخندی...
چقدر سخته دلتنگ باشی، اما مجبور باشی دلتنگیات رو سرکوب کنی واسه وجود نازنینش...
چقدر سخته وقتی همه میخندن، ناگهان با یه جمله دلت بگیره و آروم آروم تو دلت اشک بریزی و بشکنی...
چقدر سخته دلت هوای تنها نفست رو داشته باشه، اما این موقعیت لعنتی نزاره یه دل سیر درد و دل کنی باهاش...
چقدر سخته موضوعی که دلت رو به آتیش میکشه رو بشنوی و مجبور بشی بالاجبار لبخند بزنی و بگی مهم نیست...
چقدر سخته از بعضیا ناراحت باشی و دلت رنجیده باشه، ولی هیچی نگی و همه چیز رو بریزی تو خودت...
چقدر سخته این همه آدم اطرافت باشن ولی دلت فقط و فقط عشقشو بخواد...
چقدر سخته عاشق یکی باشی در حد مرگ، اما مجبور بشی دوریش رو تحمل کنی...
چقدر سخته که میبینی بهت لبخند میزنن، اما مطمئنی که از تو بدشون میاد...
چقدر سخته هزار تا حرف بشنوی و مجبور باشی نشنیده بگیری...
چقدر سخته حرفای اطرافیانت که مثل نیش تو قلبت فرو میکنن بشنوی و دم نزنی...
چقدر سخته تو جمع دوست و آشنا مجبوری غریب باشی...
چقدر سخته به اندازه بزرگی خود خدا دلت بخواد فریاد بزنی، ولی هیچ جایی نباشه که بشه این کار رو کرد...
ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ "ﺩﻭﺳﺘـــــــــــــﺸﺎﻥ" ﺩﺍﺭﻡ "ﻏﻤﮕﯿـــــــــــــــــﻨﻢ" ﻣﯿﮑﻨﺪ... ﮔﺎﻫﯽ "ﺩﻟــــــــــــــــــﻢ" ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﮔﻮﺷﻪ "ﻟﺒـــــــــــــــــﺸﺎﻥ" ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ"ﺧﻨـــــــــــــــﺪﻩ" ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺑﯿﺎﯾﺪ... ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯ"ﺩﺳﺘـــــــــــــــﻢ" ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ، ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻭﺭﻡ ﺑﻪ "ﺩﻧـــــــــــــــــــﯿﺎ" ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ، ﻋﺠﯿﺐ "ﺗـــــــــــــــــﻠﺦ" ﺍﺳﺖ...
همیشه هم دنیا بد نیست !!
گاهی یک نفر
با نفس هایش
با نگاهش
با کلامش
با وجودش
با بودنش ..
بهشتی میسازد از این دنیا برایت...
ســـلامـــتــی هـــــرکـــــی زدیـــم , رفـــت
مــیــزنــیــم ســلامـــتــی غـــم , شــایــد اونـــم رفـــت ...
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده بشه بین دو نفر ...
همینکه دستت رو آروم بگیره ...
یه فشار کوچیک بده ...
این یعنی مــن هستم تا آخــــرش ...
همیـــــــــن کــــــــافـــیـــــــــــــــه ...
ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻪ
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﯼ ﻣﻨﻮ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﺑﺨﻮﺍﻡ ﮔﻠﻪ ﮐﻨﻢ
ﺑﮕﯽ :ﻫﯿﺲ!
ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﻮ...
ﺑﮕﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻋﺰﯾﺰﻡ...
ﺍﺯ ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻭ ♥ ﺗﻮ ♥ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎﻫﻤﯿﻢ...
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ
امید چونان پرنده ایست
که در روح آشیان دارد
و آواز سر می دهد با نغمه ای بی کلام
و هرگز خاموشی نمی گزیند
و شیرین ترین آوایی ست که
در تندباد حوادث به گوش می رسد
و توفان باید بسی سهمناک باشد
تا بتواند این مرغک را
که بسیار قلب ها را گرمی بخشیده
از نفس بیندازد
من آنرا در سردترین سرزمین شنیده ام
و بر روی غریب ترین دریاها
با این حال؛ هرگز؛ در اوج تنگدستی
خرده نانی از من نخواسته است!
امید یعنی این که اگر دانه ی زندگی صد بار از دستمان رها شد٬باز هم برای برداشتن و به مقصد رساندن آن به ابتدا برگردیم این بار٬ محکم تر گام برداریم.